و بلاخره تعیین جنسیت

ببرای اولین بار با همسری رفتیم داخل اتاق سونو.اینقدر ذوق زده شده بود که همش میگم کاش اون لحظه ک رو تخت بودم ازش فیلم میگرفتم.حیف شد.

آقای دکتر خیلی مهربون و با حوصله بود.پرسید جنسیتو که میدونین؟ من و همسر همزمان گفتیم نهههه.دکتر که فهمید حسابی منتظریم یک خنده شیطنت امیزی کرد و برای اذیت کردنه ما هیچی نگفت.هر دومون چشم دوخته بودیم به لبای دکتر تا تکون بخوره انگار که یک دقیقه طول کشید واسم سکوتش ولی اینطور نبود.تا اینکه گفـــت بچتون پسره . . . سریع رومو کردم سمته همسری که نیم خیز شده بود و چشماشو ریز کرده بود و تو مانیتورو با دقت نگاه میکرد.بعله نیشش اصلا جمع نمیشد که نمیشد . . .

اینگونه بود که خبر ورود ششمین نوه پسریه مامانم سریع پیچید و تلفن پشت تلفن.از همه جالبتر عکس العمله مامانم بود اینقدر پشت تلفن خوشحال بود و با صدای بلند ابراز شادی میکرد که متاسفانه باز هم حیف شد که صداشو ضبط نکردم


من و کودک درونم

امروز هجده هفته و یک روزمه یا به عبارتی 4 ماه و شش روز :) تمام فکر و ذکرمون شده این کوچولوی بند انگشتی. تقریبا هر شب دارم خوابه کوچولومونو میبینم.همسر که به قدری دیونه بچست که نمیدونم ایا بعد از تولده بچه به من مثل قبل توجه میکنه یا نه؟ :دی

خوب همونطور که این خانوم یا آقای بند انگشتی منو اذیت میکنه و همش کمر درد دارم بنده هم درپی تلافی توی هفته گذشته خیلی اذیتش کردم.چطوری؟با حال و هوای ابریه دلم و اشکم که دمه مشکم بود!

هر روز کلی خداروشکر میکنم به خاطر فصل پاییز و انارهای قرمز و ترشش هووووووم.دون میکنم و نمک میپاشم و همراه کودک درون عزیزم اینقد میخوریم ک حس میکنم فشارمون داره میوفته. اگه خدا بخواد سه شنبه جنسیتش مشخص میشه و دیگه با خیاله راحت میتونیم دنباله اسم بگردیم و خریداشو کم کم شروع کنیم.اگه دختر باشه ک تقریبا اسمشو انتخاب کردیم ولی اسمه پسرا خیلی جالب نیستن و اصلا حتی اولویتی هم تو ذهنم نیست ! خدایا خدایا فقط سالم باشه همین دیگه هیچی مهم نیست . . .


این هم گوشه ایی از کارهای یک پدر عاشق هنگام رانندگی . . . یه نگاه به مسیره روبه روش و یه نگاه به پاپوشای بند انگشتی


ایشون بنده هستم

همه گفتن سه ماهت که تموم بشه دیگه تهوع نداری.یکی دیگه گفت اولین تکونو که بخوره دیگه تهوع قطع میشه.یه جا دیگه نوشته بود 4 ماهگی تموم میشه. امروز 4 ماه و یک روزمه و صبح ها همچنان این وضعیت منه . . .